رفتند تا خدا، به سر دوش عشق خویش
سرمست جام های بلانوش عشق خویش
تا در منای حادثه قالب تهی کنند
در ازدحام لذت آغوش عشق خویش
اینان مگر چه از لب دلبر شنیده اند؟
یا اینکه خوانده اند چه در گوش عشق خویش؟
تا از میان قافله ها دستچین شوند
رفتند با اشاره ی خاموش عشق خویش
اینان چگونه خنده کنان از طواف سنگ،
گشتند شاهدان کفن پوش عشق خویش؟
قربان و باز قصه ی یک حج ناتمام
لب تشنه جان نهادن و مدهوش عشق خویش
مهرماه 94