میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

آخرین نظرات
  • ۵ خرداد ۹۵، ۱۵:۲۰ - لی لی (لیلی نامه)
    احسنت...
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۶ - ساتیا
    :):)
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷ - s-a
    :|

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

سایت انتخاب در گزارشی نوشته است: "شب است اما نور چلچراغ ها و هیات های عزاداری، شب های پایتخت را آنقدر روشن کرده تا چهره های آرایش کرده و موهای شینیون شده دختران بیش از قبل دیده شود. لب های قرمز شده، موهای بلوند شده و شال و روسری های کوتاه به همراه ساپورت هایی که بعضا حتی روی آنها یا حسین نوشته شده است، مصداق بارز شب های محرم امسال است. این روزها اما سایت های اینترنتی نیز پر شده است از تبلیغات برای فروش لباس های ویژه محرم که بر حاشیه های شب های محرم دامن می زند. در واقع می توان گفت، دیگر آن زمان ها گذشته که به احترام عزای حسینی آرایشگاه های زنانه و مردانه تعطیل می شد چرا که مشتری نداشت".

 این سایت به نقل از یک آرایشگر زنانه نوشته است: "ما در ایام محرم شیفت ویژه داریم و آرایش مو با شال و حتی بستن شال و روسری را هم برای مشتریان انجام می دهیم. آرایش صورت و شینیون مو نیز در این ایام مشتری فراوان دارد و دختران جوان از ما می خواهند صورتشان را به سبک مناسب شب آرایش کنیم و حتی رنگ موهای روشن که در شب بهتر دیده می شوند، مد می شود و متقاضی دارد! من از ۲۰ سالگی به کار آرایشگری مشغولم اما در 5 سال اخیر کار و بار آرایشگاه ها در ایام محرم سکه شده است هر چند که پیش از آن نیز زنان و دختران جوان به آرایشگاه می آمدند تا برای دنبال دسته رفتن به گفته خودشان خوشتیپ باشند اما در سال های اخیر مد ایام محرم بسیار باب شده است. مادر من هم سال های سال آرایشگر بوده است و می گوید در حدود ۳۰ سال پیش همه آرایشگاه های زنانه بسته بود و مردم حتی ابرو هم تمیز نمی کردند اما امروز دوره و زمانه تغییر کرده است و ماهم به فکر نان درآوردن هستیم. وقتی مشتری داریم کار می کنیم! "


منبع : سایت انتخاب

میرزا قلمدون


عملیات که تمام شد، اغلب بچه ها را فرستادند مرخصی. عده ای اما، ماندند. گفتند محرم نزدیک است و محرم جبهه، حال و هوای دیگری دارد. من هم مرخصی داشتم. گفتند محرم جبهه را ندیده ای که اگر دیده بودی، می ماندی... و ماندم.

همان یک محرم بود که آن جا دیدم... اما محرمی بود...

گریه و عزاداری جاماندگان از قافله ی شهدایی که چند روز قبل پر کشیده بود، دیدن داشت.


چند روزی پس از عاشورای آن سال، هواپیماهای بعثی سراغ پایگاه مان آمدند، 

در همان دقایق اول، ضدهوایی های پایگاه را زدند 

و بعد، کربلایی به پا شد.


فریادهای خسته سر بر اوج می زد

وادی به وادی خون پاکان موج می زد


جامانده های صاحب لیاقت، به مدد گریه ها و روضه های محرم، به قافله پیوستند و رفتند.

میرزا قلمدون

مدتها بود در فروشگاههای شهرکتاب، لوازم التحریری ها و هر جا که به فکرم می رسید، دنبال یک جور کارت پستال کوچک بودم. کارت پستالی که بشود داخلش با خودکار خط نوشت و کوچکی خط، توی کارت گم نشود. دیروز را هم در معدن کارت پستال خیابان انقلاب، فرهنگسرای یساولی گشتم و بی فایده بود.

دست آخر، درست جایی که انتظارش را اصلا نداشتم، یعنی در بساط یک دستفروش کنار پیاده رو، چیزی بهتر از کارت پستال پیداکردم؛ دسته ای کاغذهای ضخیم کاهی که نوشتن در آن حس خوبی به آدم می بخشد. دویست برگ تنها به بهای هزارتومان!

الان حسی دارم شبیه به حس کریستف کلمب هنگام کشف قاره ی امریکا!


میرزا قلمدون

بزرگی می گفت : «هر وقت  مجلس مولودی یا عزاداری اهلبیت(ع) باعث شد به تصمیم خوبی در زندگی ات برسی و آن را اجرا کنی، معنی  اش این است که به همان نسبت، عمل تو را پذیرفته اند


برای ما اما، نشستن در این مجالس، کبر آورد و غرور و خاطرجمعی از اینکه «توفیق داریم» و «هوایمان را دارند». پس هر مجلسی که رفتیم، دلمان قرص تر شد و بعد، راحت تر در مورد دیگران قضاوت کردیم، فجیع تر آبروی دیگران را بردیم، بدتر در امانت مادی و کلامی مردم خیانت کردیم، بی شرمانه تر گناه کردیم و گناه مردم را خریدیم... و در یک کلام: در تباهی خودمان «جری تر» از قبل شدیم که بودیم.


خدایا، از «مکروا» ترسیدیم ، حال آنکه از «مکرالله» غافل بودیم.... از خودت به خودت پناهمان ده.

میرزا قلمدون

میرزا قلمدون

میرزا قلمدون



رفتند تا خدا، به سر دوش عشق خویش 
سرمست جام های بلانوش عشق خویش

تا در منای حادثه قالب تهی کنند
در ازدحام لذت آغوش عشق خویش

اینان مگر چه از لب دلبر شنیده اند؟
یا اینکه خوانده اند چه در گوش عشق خویش؟

تا از میان قافله ها دستچین شوند 
رفتند با اشاره ی خاموش عشق خویش

اینان چگونه خنده کنان از طواف سنگ،
گشتند شاهدان کفن پوش عشق خویش؟

قربان و باز قصه ی یک حج ناتمام
لب تشنه جان نهادن و مدهوش عشق خویش


مهرماه 94

میرزا قلمدون

آقای علی شجاعی از دوستان من که در حفاظت آقا هم بود و پائین خانه ما هم یک خانه بزرگ داشت که در آنجا غذا درست می‌کردیم و به بعضی از کمیته‌ها می‌دادیم، ایشان یک ماشین کادیلاک قدیمی را خرید به قیمت ۶۵ هزارتومان. ماشین را حسابی شست و آورد سر کوچه که: وقتی آقا می‌خواهند جائی بروند، با آن بروند

آقا آمد و نگاهی انداخت و پرسید: «پس ماشین کو؟» گفتم: «آقا! اینجاست، این ماشین!»  پرسید:» چه کسی این ماشین را آورد؟» گفتم: « علی این ماشین را به خاطر شما خریده گفت: »علی غلط کرده که این ماشین را برای من خریده! این ماشین را بردارید از اینجا ببرید، هنوز چیزی نشده، بگویند آخوند سوار کادیلاک می‌شود؟ علی بردار این ماشین را ببر! دیگر هم چشمم به تو نیفتد


 

خاطراتی از آیت الله طالقانی در مصاحبه با فرزند ایشان سید مهدی طالقانی/ مشرق نیوز22 شهریور94

میرزا قلمدون

عادت کرده ایم به اینکه هر حادثه ای اتفاق بیفتد - خوب و بدش تفاوتی ندارد - عده ای از آن استفاده ی سیاسی کنند و در جهت کوبیدن رقیب، به دمی یا قلمی یا قدمی، حداکثر بهره برداری (شما بخوانید سوء استفاده) را داشته باشند. عده ای در جهت حمله به اعتقادات و باورهای دیگران ، عده ای برای معروفیت و محبوبیت بیشتر خود و صدالبته، شمار زیادی هم محض شوخی و خنده و مسخره بازی، سوژه ی جدید را دست بگیرند و از این محفل به آن محفل، از این رسانه به آن رسانه، به خصوص در فضای مجازی آن را علم کنند...


نمونه اش هتک حرمت دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، سقوط فلان هواپیما، برد و باخت های تیم ملی والیبال و... و ... و....


خدا کند در واقعه ی اسفبار مکه و منا، مراقب قلمها و نقل قول ها و کپی کردن هایمان باشیم تا اگر مرهم نیستیم، نمک نباشیم بر زخم دل صدها خانواده ی داغداری که این روزها عزیزی را از دست داده اند.

میرزا قلمدون