نکته
ی جالب این روزها، بازنشر گسترده ی یکی از پست های قبلیم در مورد عموهای فیتیله ای (این پست) و دست به دست شدن آن به صورت انبوه در دنیای مجازی بود، آنهم
به عنوان دلنوشته ی آقای مهران مدیری!!
دیشب
یکی از دوستان وبلاگی این قضیه را به من خبرداد. صبح که توی گوگل جستجو کردم متوجه
ماجرا شدم. و اما چند نکته در این باره:
- خوشحالم که دل نوشته ام خواننده های زیادی پیدا کرد. اگر چه
علت این امر، شهرت مهران مدیری بود، اما غرض این بود که این دل نوشته خوانده شود که شد.
- با این وجود، کپی کردن ما جماعت ایرانی، بدون توجه به موثق
بودن منبع، مایه ی تأسف است و نگرانی. جالب بود که بعضی از سایت های خبری هم، مطلب
را به اسم ایشان منتشر کرده بودند. با اینکه چند روز بعد، خبرگزاری ها از طرف آقای
مدیری، نگارش این نامه را تکذیب کردند، اما وقتی نقل قول های رسانه های خبری هم
محل اشکال باشد، چطور به سایر مطالب آنها می توان اعتماد کرد؟! تکلیف نقل قول
شوندگانی که برای تکذیب در قیدحیات نیستند چه می شود؟!
- نویسنده ی یکی از سایت ها و خوانندگانش، بر اساس همین دلنوشته
ی قلابی، کلی به مدیری بدوبیراه گفته و پیشنهاد ویژه هم داده بودند:
«امیدوارم که با برخورد شدید و
حتی اعدام کردن چند تن از مخل کنندگان امنیت ملی مان و حامیان آنها که
در لباس طنز و هنر هستند جلوی این افراد نادان گرفته شود تا درس عبرتی باشد برای
آنانکه با تمسخر فرهنگ اقوام محترم ایرانی اعم از فارس و کرد و ترک و لر و
مازندرانی و رشتی و...سعی در تحریک مردم دارند...»
اینگونه راحت دیگران را به قضاوت می
نشینیم ما! جالب نیست؟
پاپ
کلیسای کاتولیک منکر وجود دوزخ شده است. ما ولی با شیوه ی اعمال و قضاوت هایمان،
انگار خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیده ایم!