میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

آخرین نظرات
  • ۵ خرداد ۹۵، ۱۵:۲۰ - لی لی (لیلی نامه)
    احسنت...
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۶ - ساتیا
    :):)
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷ - s-a
    :|

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


کلیپی زیبا و تأثیر گذار

برای دریافت کلیپ روی لینک زیر کلیک کنید


دریافت 

میرزا قلمدون

تحریم ها برای هر کشوری می تونه یک فرصت باشه

فرصتی برای بازیابی توان بالقوه خودش و نیل به استقلال و خودکفایی

ولی

وقتی بجای «نیل به استقلال و خودکفایی» شروع می کنیم به واردات کالاهای نامرغوب و بی کیفیت چینی،

یا همون کالاهای قبلی رو با «دور زدن تحریم ها»(!) با چندین واسطه و چندبرابر قیمت قبلی و رویاندن دلال های بین المللی از همون کشورهای سابق تهیه می کنیم،

دیگه این تحریم «فرصت» نیست!

یا اگرهم هست، فرصتی ست برای «چینی ها» و «بابک زنجانی ها»


فاعتبروا...

میرزا قلمدون


این روزا ، وقتی نوشته های اخلاقی و نصایح بعضی رفقای قدیم رو توی وبلاگشون می خونم قیافه م اینجوری می شه! حیف که اهل دود نیستم. فکر می کنم اگه یه سیگار برگ هم بذارم گوشه ی لبم ارتباط بهتری با موضوع برقرار می کنم!

میرزا قلمدون
اسمش شعبان تورک اوغلوست
در استان شانلی اورفا بخش وران شهیر ترکیه زندگی میکند
راننده تریلر است 
با ماشین خود در داخل و خارج از ترکیه بار جابجا میکند
او برای چند روز ماشینش را جلوی منزلش پارک میکند تا یکی از فامیلهایش را که مریض شده و انسانی تنها و بیکس است به بیمارستان مرکزی شانلی اورفا برای درمان ببرد
بیمار یک هفته در بیمارستان بستری میشود و شعبان هم بعنوان همراه و مراقب به کارهای فامیلش رسیدگی میکند
بعد از بهبودی فامیلش شعبان به خانه برمیگردد 
صبح روز بعد هنگامیکه میخواست سوار ماشینش شود و به سر کارش برگردد متوجه قمری میشود که در قسمت متصل بین کانتینر و ماشین آشیانه ساخته است قمری درون آشیانه اش تخم گذاری کرده و روی آنها خوابیده بود
شعبان از روشن کردن ماشین منصرف میشود به همکاران خود خبر میدهد که تا چند روز نمیتواند باری را قبول کند 
الان 10 روز است شعبان منتظر است تا جوجه های قمری از لانه بیرون بیایند
او میگوید درست است چند روزی است درآمد ندارم اما این پرنده یک مادر است و منتظر است تا بچه هایش بدنیا بیایند من به این مادر کمک میکنم خدا هم جایی دیگر به من و خانواده ام کمک خواهد کرد.
 او تصمیم گرفته است تا زمانیکه بچه های این قمری به دنیا نیایند این ماشین را روشن نکند

میرزا قلمدون

میرزا قلمدون

میرزا قلمدون


دو سوم بدن ما
آب است
یک سوم آن
خشکی

ما جزیره آفریده شدیم 
دور از هم...

صابرکاکایی
میرزا قلمدون

سوال قرآنی : آیا آنان که می دانند، با آنان که نمی دانند، برابرند؟



جواب ایرانی: نه... آنان که نمی دانند معمولا در این مملکت اعتبار و حقوق و مزایا و جایگاه بهتری دارند!

میرزا قلمدون