یکی از دوستان که معلم قدیمی آموزش و پرورش بود برام تعریف می کرد که :
در یکی از مدارس غیرانتفاعی راهنمایی شمال شهر مشغول تدریس ریاضی بودم. متوجه شدم یکی از بچه ها به شدت تنبلی می کند و سواد ریاضی اش حتی در حد جدول ضرب هم نیست! تلاش های من برای جبران عقب ماندگی اش به جایی نرسید و ناچار از او خواستم پدرش را به مدرسه بیاورد.
در حضور دانش آموز، با پدر محترم که از قضا آدم سرشناس و ثروتمندی بود و صاحب یکی از معروف ترین برندهای تجاری کشور ، کلی صحبت کردم و گله و شکایت از تنبلی آقازاده ی گرامی.
ایشان هم با دقت به حرفهایم گوش داد . وقتی صحبتهایم تمام شد، سری به تأسف تکان داد و از من عذرخواهی کرد و دست آخر رو کرد به پسرش و با لحن دلسوزانه ای گفت :
« پسرجان! درس بخون، خوب بخون، اگه خوب درس نخونی، مثل این آقا معلم می شی ها! » ...