میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

آخرین نظرات
  • ۵ خرداد ۹۵، ۱۵:۲۰ - لی لی (لیلی نامه)
    احسنت...
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۶ - ساتیا
    :):)
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷ - s-a
    :|

با وجود خلوتی پارک، یکراست سراغ من می آید و کنارم روی نیمکت می نشیند. مشغول مطالعه ام و حضور و سرک کشیدنهای پسرک مزاحم، آزار دهنده است. 

نگاهش می کنم. نهایت چهارده پانزده ساله است، سر و وضع جلف و موهای سیخ و نگاهی تمسخرآمیز دارد. با فاصله سنی مان و ظاهر مذهبی من، هیچ وجه اشتراکی بین ما به چشم نمی آید، پیداست به طور مشخص برای دست انداختن و سرکار گذاشتن سراغم آمده. چاره ای نیست. کتاب را کنار می گذارم و سرصحبت را خودم باز می کنم. با همین سوالهای دم دستی که کلاس چندمی و تعطیلات چطور می گذرد و در پارک چه می کنی و ...

اولین چیزی که توجه ش را جلب می کند، کتابی ست که در دست دارم: انجیل. کنجکاوی اش گل کرده. درباره اش صحبت می کنم و بعد در مورد ادیان مختلف و گپ مان گل می اندازد و کم کم رفیق می شویم!


به جمع پسرهای بزرگتری اشاره می کند که کمی دورتر سیگار بدست سرک می کشند و ما را زیرنظر گرفته اند. می گوید سر یک شرط بندی با آنها سراغم آمده اما حالا، ترجیح می دهد بجای آن با هم گپ بزنیم.

با اینکه باید قید بقیه مطالعه را بزنم، اما شاید فرصت بدی هم نباشد. برای امثال ما کم پیش می آید برخوردهایی از این دست. سراغ سوالات خصوصی تر می روم:

- دوست دختر هم داری؟

- تا دلت بخواد! زیاد! ولی با پنج شش تاشون بیشتر می گردم!

- بیشتر می گردی یعنی چی؟

- یعنی همون که می دونی!

- من چیزی نمی دونم...

- خیلی شوتی! یعنی س....

جا می خورم. پسرک هنوز موی صورتش هم درست درنیامده. 

- واقعا؟! چند سالشونه؟

- با یکی شون هم سنیم. بقیه بزرگترند.


...


صحبتمان یک ساعتی طول می کشد. از روابط و دوستان و دود و دم ش تعریف می کند. از خانواده اش و وضع زندگی اش، که تنها می شود نامش را یک «باتلاق» گذاشت... باتلاقی مملو از تعفن فساد.

 از پارک بیرون می آیم. ذهنم آشفته است. به نسل بعدمان فکر می کنم و نسل های بعد و به اوضاعی که قرار نبود اینچنین باشد...



نگران نشوید. این ماجرا مربوط به پانزده سالی پیش است. قطعا طی این سالها، با تلاش شبانه روزی و مدبرانه ی مسئولین فرهنگی و رسانه های توانمندمان وضعیت تربیتی جامعه بهتر شده و این خاطرات صرفا جهت سرگرمی خوانندگان، اینجا نوشته شده! مگر شما شک دارید؟!! اصلا خودتان را ناراحت نکنید!!

میرزا قلمدون

نظرات  (۸)

سلام
این نوشته شما واقعیته...نمیشه ناراحت نشد....
خوشحال میشم به بنده سر بزنید و نظری بدهید...
حاضر به تبادل لینک نیز هستم.

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۱ همراه رایانه

همراه رایانه

سوالات رایانه ای ,اینترنتی,تبلت و موبایل را از ما بپرسید.

لطفا لینک سایت شرکت را با نام همراه رایانه در وبلاگ خود قرار دهید تا تمام کاربرها از این خدمات بهرمند شوند.

متشکرم همراه رایانه (پاسخگوی شبانه روزی)

تلفن تماس :  9099070345

http://www.poshtyban.ir
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۲ همراه رایانه

همراه رایانه

سوالات رایانه ای ,اینترنتی,تبلت و موبایل را از ما بپرسید.

لطفا لینک سایت شرکت را با نام همراه رایانه در وبلاگ خود قرار دهید تا تمام کاربرها از این خدمات بهرمند شوند.

متشکرم همراه رایانه (پاسخگوی شبانه روزی)

تلفن تماس :  9099070345

http://www.poshtyban.ir
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۹ دلم تنگ شده
فکرنمیکنم مربوط به15سال قبل باشه؛
اگه هم باشه قطعا طی این سالها باتلاش شبانه روزی و مدبرانه مسئولین فرهنگی،و رسانه های توانمندمان و البته خانواده ها وضعیت تربیتی جامعه بدترشده!
برای خودم نگرانم...
پاسخ:
نگرانی بجایی هست
۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۷ زینب ندرلو
خدا حافظ نسلهای بعدیمون باشه...با این وضعیت کلا منقرض میشیم ●︿●
پاسخ:
جسمها باقی می مونه و روح ها منقرض می شه
حالا چیکار داشتی که دوست دختر داره یا نداره؟!
بعدش چیکار داشتی که باهاشون چیکار میکنه؟!
.
.
خب دو سه تا نکته بهش میگفتی و رد میشدی... فقط میخواستی پیشت به کبیره هاش اعتراف کنه...
.
.
گناه اینکه راحت پیشت اعتراف کرده بدتر از اون غلطای قبلش بوده...
.
.
با این کار یاد گرفته خیلی راحت میشه پیش مردم دم از گناهای جنسی زد و بقیه هم هیچی بهت نگن ... یا اینکه لا اقل سرت داد نکشن.
پاسخ:
این که شما می فرمایید درسته. اما یکی دوتا نکته رو باید عرض کنم. اول اینکه علت پرسش من سروکار داشتن زیاد با قشر جوان و نوجوان بود و لزوم باخبری بدون پرده از آنچه در دنیای اونا اتفاق می افته. دوم اینکه اعتراف در صورتی معنا پیدا می کنه که  گوینده به اشتباه و گناه بودن کاری که کرده حداقل ذره ای اعتقاد داشته باشه که در مورد این بنده خدا صدق نمی کرد.
نکته مهمتری هم هست. کدهای ارتباطی ما با قشر عظیمی از جامعه سر همین «داد کشیدن ها» منقطع شده.
ممنونم. به نکته ی خوب و ظریفی اشاره کردید.
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۷ یک مسیحیت پژوه
نه! کی شک داره!! بر منکرش لعنت!!!!
:|

منم عاشق رفیق شدن با اینجور نوجوونام... این برخوردهای چهره به چهره خیلی دید بهتری به آدم میدن تا مطالعات خشک و روی کاغذ!

پاسخ:
بله همینطوره
ممنون از حضورتون
۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۴ سعید یگانه (جاوید)
سلام
واقعاً جای تاسف داره. نمیدونم چی بگم. خداوند آخر و عاقبت همه مون رو ختم بخیر فرماید انشاالله
پاسخ:
ممنونم از توجهتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">