میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

آخرین نظرات
  • ۵ خرداد ۹۵، ۱۵:۲۰ - لی لی (لیلی نامه)
    احسنت...
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۶ - ساتیا
    :):)
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷ - s-a
    :|

حاج ابراهیم، آدم خوبی بود. دورادور می شناختمش، مومن، مردم دار، اهل خیر و گشاده رو. از اقوام دور ما بود. زندگی نسبتا خوبی داشت، اما یکهو، انگار آفت بیوفتد به زندگی اش، همه چیزش در هم پیچید. 

در فاصله ی یکسال، اتفاقات ناخوشایندی برایش افتاد. اول خودش و بعد داماد خانواده، بیماری سختی گرفت و از دنیا رفت... مرگ دردناکی داشت.


بعدها اصل ماجرا را فهمیدم و به شدت متاثر شدم.

به خانواده حاج ابراهیم، عروس تازه ای اضافه شده بود و دخترک ، بنا به سادگی شهرستانی و ناپختگی جوانی، با پسرخاله ی شهرستانی اش ارتباط تلفنی داشت. شاید درددلی، سوالی، احوالپرسی گاه و بیگاهی... به هرحال، رگ غیرت خانواده بالازده بود و به دخترک، تهمت خیانت زده بودند.  حاج ابراهیم از همه برآشفته تر بود و چنین فضاحتی را تحمل نمی کرد. قطعا دخترک، دچار اشتباه شده بود، اما عذرخواهی و پشیمانی اش، برای آن خانواده ی متدین آبرومند کارساز نبود. 

تاوان سختی پرداخته بود، تا حد بی آبرویی و طلاق... تاوانی که بسیار سنگین تر از اشتباه او به شمار می رفت.


حالا هر چند وقت یکبار، نزدیکان حاج ابراهیم، او را در عالم خواب می بینند، با حالی آشفته و چشمهایی پر از التماس که «از آن دخترک برایم حلالیت بگیرید، من اینجا گرفتار شده ام.»

و دخترک در مقابل التماس آنان، هر بار حلال کرده، اما در خلوت گریسته و با نزدیکان خود گفته :«هر چه می کنم از ته دل باشد این حلالیت، نمی توانم، دست من نیست، اینها ناجور دل من را شکسته و آبرویم را برده اند.»


بیایید بیشتر مراقب باشیم، که در گفت و شنیدهایمان با آبروی مردم چه می کنیم.


میرزا قلمدون

نظرات  (۳)

عالی بود...
هعی :(
پاسخ:
ممنون از حضورتون. باز هم به ما سربزنید. خوشحال می شیم
۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۲ مامان اعظم
خدایا خودت اشتباهاتم را جبران کن ...
یاجبّار ...
پاسخ:
آمین یا رب العالمین
ممنون از حضورتون . خوشحالمون می کنید
سلام
میرزا جان
بازهم خوب و عالی ....
پاسخ:
حضورتون باعث دلگرمیه دوست عزیز. متشکرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">