مجله خط خطی - حمید پارسا:
برنامه رادیویی مشاوره
پسری جوان: سلام خانم دکتر. من اصلا حالم خوب نیست. یه حس ترس مبهم تو وجودمه. نمی دونم دردم رو به کی بگم. می ترسم آبروم بره.
دکتر سنگ صبور: چی شده جانم؟ ماجرا رو تعریف کن.
پسر جوان: چند روز پیش رفتم خواستگاری دختر مورد علاقه ام. بابای دختره من را به زور برده تو اتاق، بهم پیشنهاد بی شرمانه می ده.
دکتر سنگ صبور: عزیزم دیگه ادامه نده. ناموس مردم از اینجا رد می شه.
پسر جوان: آخه اومد بهم گفت...
دکتر سنگ صبور: هیس! خواستگارها فریاد نمی زنند!
پسر جوان: چیز خاصی نگفت. فقط گفت به شرطی دخترم رو می دم بهت که کارت سوختت رو بدی بهم.
دکتر سنگ صبور: خب شما چی کار کردی؟
پسر جوان: هیچی. کارت سوختم رو با دویست و هشتاد لیتر بنزین هفتصد تومنی دادم بهش.
دکتر سنگ صبور: واااای دَدَم وای. چه کردی با خودت. آخه آدم به خاطر ازدواج این همه سوخت می ده؟ اون هم دویست و هشتاد لیتر سوخت؟ یعنی خاک بر سرت. پرنده اُسگل هم اینجوری یه جا زندگی اش رو به فنا نمی ده. اعصابم خورد شد. تلفن بعدی!
****
دختری جوان: خانم دکتر سلام، بچه م چند روزه که مریض شده. تب داره. هیچی هم نمی خوره. چی کار کنم؟
دکتر سنگ صبور: بَه بَه، خب بالاخره انگار یه شنونده مزدوج هم پیدا شد که تازه بچه هم داره. خب شما چرا بچه را پیش یه دکتر متخصص نمی بری؟
دختر جوان: بردم اما گفته باید فِلَش بشه.
دکتر سنگ صبور: یعنی چی؟ یعنی چی باید فِلَش بشه؟ بچه تون چند سالشه؟
دختر جوان: سی و شیش سال!
دکتر سنگ صبور: ببخشید! این دیگه بچه نیست. نرّه غوله. حالا اسمش چیه این بچه؟
دختر جوان: پو!
دکتر سنگ صبور: از تهیه کننده محترم برنامه می خوام که از بعضی از این شنونده ها قبلا یه تست روانشناسی بگیرند. ملت روانی شدند به خدا.