میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

نوشته های پراکنده

میرزاقلمدون

میرزاقلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتا در تکان دادن دست و پا، و گرداندن چشم رعایت جوانب را می کرد و احتیاط های لازم را به عمل می آورد. می کوشید که اگر لباسی بر تن می کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.
میرزاقلمدون ها معمولا محجوب و کم رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی بست. در عصری که فرضا لقمه های به اصطلاح کله گربه ای متداول بود، میرزاقلمدون بسیار کم غذا می خورد، آهسته غذا می خورد و پاکیزه غذا می خورد.

پرویز ناتل خانلری ـ از کتاب نقد بی غش

آخرین نظرات
  • ۵ خرداد ۹۵، ۱۵:۲۰ - لی لی (لیلی نامه)
    احسنت...
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۱۶ - ساتیا
    :):)
  • ۴ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۷ - s-a
    :|

مجله خط خطی - حمید پارسا:

برنامه رادیویی مشاوره


پسری جوان: سلام خانم دکتر. من اصلا حالم خوب نیست. یه حس ترس مبهم تو وجودمه. نمی دونم دردم رو به کی بگم. می ترسم آبروم بره.
دکتر سنگ صبور: چی شده جانم؟ ماجرا رو تعریف کن.
پسر جوان: چند روز پیش رفتم خواستگاری دختر مورد علاقه ام. بابای دختره من را به زور برده تو اتاق، بهم پیشنهاد بی شرمانه می ده.
دکتر سنگ صبور: عزیزم دیگه ادامه نده. ناموس مردم از اینجا رد می شه.
پسر جوان: آخه اومد بهم گفت...

دکتر سنگ صبور: هیس! خواستگارها فریاد نمی زنند!
پسر جوان: چیز خاصی نگفت. فقط گفت به شرطی دخترم رو می دم بهت که کارت سوختت رو بدی بهم.
دکتر سنگ صبور: خب شما چی کار کردی؟
پسر جوان: هیچی. کارت سوختم رو با دویست و هشتاد لیتر بنزین هفتصد تومنی دادم بهش.
دکتر سنگ صبور: واااای دَدَم وای. چه کردی با خودت. آخه آدم به خاطر ازدواج این همه سوخت می ده؟ اون هم دویست و هشتاد لیتر سوخت؟ یعنی خاک بر سرت. پرنده اُسگل هم اینجوری یه جا زندگی اش رو به فنا نمی ده. اعصابم خورد شد. تلفن بعدی!

****
دختری جوان: خانم دکتر سلام، بچه م چند روزه که مریض شده. تب داره. هیچی هم نمی خوره. چی کار کنم؟
دکتر سنگ صبور: بَه بَه، خب بالاخره انگار یه شنونده مزدوج هم پیدا شد که تازه بچه هم داره. خب شما چرا بچه را پیش یه دکتر متخصص نمی بری؟
دختر جوان: بردم اما گفته باید فِلَش بشه.
دکتر سنگ صبور: یعنی چی؟ یعنی چی باید فِلَش بشه؟ بچه تون چند سالشه؟
دختر جوان: سی و شیش سال!
دکتر سنگ صبور: ببخشید! این دیگه بچه نیست. نرّه غوله. حالا اسمش چیه این بچه؟
دختر جوان: پو!
دکتر سنگ صبور: از تهیه کننده محترم برنامه می خوام که از بعضی از این شنونده ها قبلا یه تست روانشناسی بگیرند. ملت روانی شدند به خدا.

میرزا قلمدون

نظرات  (۲)

هه جالب بود


شکلکات کووووووووووووووووووووووووو ؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">